English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2234 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
suborn U به وسیله تطمیع به کار بد یاگواهی دروغ وادار کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lure U وسیله تطمیع
lured U وسیله تطمیع
decoys U وسیله تطمیع
decoying U وسیله تطمیع
lures U وسیله تطمیع
gudgeon U وسیله تطمیع
decoyed U وسیله تطمیع
decoy U وسیله تطمیع
luring U وسیله تطمیع
intestable U وصیت کردن ناشایسته برای گواه بودن یاگواهی دادن
buy off U تطمیع کردن
buy U تطمیع کردن
bribed U تطمیع کردن
bribing U تطمیع کردن
bribe U تطمیع کردن
bribes U تطمیع کردن
buys U تطمیع کردن
bribing U تطمیع کردن رشوه
bribes U تطمیع کردن رشوه
bribe U تطمیع کردن رشوه
allure U تطمیع کردن شیفتن
bribed U تطمیع کردن رشوه
perjurer U کسی که سوگند دروغ می خورد یا شهادت دروغ میدهد
rouser U دروغ شاخدار دروغ خیلی بزرگ
fibbed U دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fib U دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibs U دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
fibbing U دروغ در چیز جزئی دروغ گفتن
perjury U قسم دروغ گواهی دروغ
enforce U وادار کردن
induces U وادار کردن
induced U وادار کردن
enforced U وادار کردن
inducing U وادار کردن
enforces U وادار کردن
enforcing U وادار کردن
impels U وادار کردن
impelling U وادار کردن
endue U وادار کردن
compels U وادار کردن
compelling U وادار کردن
forces U وادار کردن
compelled U وادار کردن
compel U وادار کردن
force U وادار کردن
forcing U وادار کردن
persuading U وادار کردن
impelled U وادار کردن
persuades U وادار کردن
persuade U وادار کردن
impel U وادار کردن
induce U وادار کردن
enforcing U وادار کردن مجبورکردن
enforce U وادار کردن مجبورکردن
enforced U وادار کردن مجبورکردن
intimidates U با تهدید وادار کردن
bring on U وادار به عمل کردن
enforces U وادار کردن مجبورکردن
penance U وادار به توبه کردن
intimidate U با تهدید وادار کردن
to make repeat U وادار به تکرار کردن
pacifies U به صلح وادار کردن
hustle U بزور وادار کردن
pacify U به صلح وادار کردن
entrap into U با اغفال وادار کردن به .....
coercing U بزور وادار کردن
coerces U بزور وادار کردن
hustled U بزور وادار کردن
hustles U بزور وادار کردن
pacifying U به صلح وادار کردن
pacification U به صلح وادار کردن
coerced U بزور وادار کردن
hustling U بزور وادار کردن
to persuade in to an act U وادار بکاری کردن
pacified U به صلح وادار کردن
coerce U بزور وادار کردن
overpersuade U کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
to instigate something U چیزی را برانگیختن [اغوا کردن ] [وادار کردن ]
constrains U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constrain U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
constraining U بزور وفشار وادار کردن تحمیل کردن
obliges U وادار کردن مرهون ساختن
to persuade somebody of something U کسی را وادار به چیزی کردن
to lead on U وادار به اقدامات بیشتری کردن
having U مجبور بودن وادار کردن
have U مجبور بودن وادار کردن
oblige U وادار کردن مرهون ساختن
obliged U وادار کردن مرهون ساختن
connectivity U توانایی یک وسیله برای ارتباط برقرار کردن باسایر وسیله ها و ارسال اطلاعات
simulates U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulating U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
simulate U کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
change of engagement U وادار کردن حریف به تغییرمسیر شمشیر
to put any one through a book U کسیرا وادار بخواندن کتابی کردن
imprest U وادار بخدمت لشکری یادریایی کردن
trick someone into doing somethings U با حیله کسی را وادار به کاری کردن
enforcement U مجبور کردن وادار کردن به اکراه
enforced U مجبور کردن وادار کردن به کاری
inciting U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incites U باصرار وادار کردن تحریک کردن
incited U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforces U مجبور کردن وادار کردن به کاری
incite U باصرار وادار کردن تحریک کردن
enforcing U مجبور کردن وادار کردن به کاری
enforce U مجبور کردن وادار کردن به کاری
collect U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collecting U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
collects U وادار کردن اسب به بلند شدن روی پاها
change of leg U وادار کردن اسب به تغییر پادر چهارنعل کوتاه
belying U دروغ دراوردن خیانت کردن
belies U دروغ دراوردن خیانت کردن
belie U دروغ دراوردن خیانت کردن
belied U دروغ دراوردن خیانت کردن
lead U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
extend U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends U وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
leads U هدایت نمودن سوق دادن وادار کردن ریاست داشتن بر
moved U وادار کردن تحریک کردن
move U وادار کردن تحریک کردن
moves U وادار کردن تحریک کردن
hobble U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbling U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbles U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hopple U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
hobbled U وسیلهای به پای اسب برای وادار کردن او به گامهای معین در ارابه رانی
chain U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
chains U باس ارتباطی که یک وسیله را به دیگری متصل میکند. و هر وسیله میتواند دادهای که در خط به سوی وسیله دیگر وجود دارد دریافت یا ارسال یا تغییر بدهد
communication U بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
sensor U وسیله اکتشافی وسیله مراقبتی وسیله کشف کننده
touches U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch U وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
allurement U تطمیع
baits U مایه تطمیع
lure U فریب تطمیع
lured U فریب تطمیع
lures U فریب تطمیع
luring U فریب تطمیع
bait U مایه تطمیع
baited U مایه تطمیع
antiwithdrawal device U وسیله ضد باز کردن ماسوره بمب وسیله ضد دستکاری ماسوره
enticed U تطمیع بدام کشیدن
entice U تطمیع بدام کشیدن
entices U تطمیع بدام کشیدن
baiter U تطمیع و وسوسه کننده
lures U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lure U بوسیله تطمیع بدام انداختن
lured U بوسیله تطمیع بدام انداختن
luring U بوسیله تطمیع بدام انداختن
fet U وسیله الکترونیکی که به عنوان کنترل جریان متغییر بکار می رود : یک سیگنال خارجی مقاومت وسیله و جریان جاری را تغییر میدهد به وسیله تغییر پهنای کانال هدایت
Every man has his price . U هر کسی یک قیمتی دارد ( قابل تطمیع وپذیرفتن رشوه )
incorruptibly U با ازادگی رشوه خواری بطور غیر قابل تطمیع
chartering U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charter U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
charters U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
chartered U اجاره وسیله حمل جهت کاری خاص قرارداد اجاره وسیله حمل اجاره کردن کل کشتی
slush funds U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
slush fund U بودجه یا پولیکه برای رشوه دادن یا تطمیع و غیره کنار گذاشته میشود
trumeau U وادار
muntin U وادار
mullion=middle post U وادار
crawler U وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
crawlers U وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده
asynchronous U داده یا وسیله سریال که نیازی به یکنواخت بودن با وسیله دیگر ندارند
loop U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
loops U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
contentions U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
peripheral U مدیر و کنترل کننده وسیله ورودی /خروجی یا وسیله جانبی
contention U وضعیتی که در آن دو یاچند وسیله قصد برقراری ارتباط با یک وسیله را دارند
looped U آزمایشی که سیگنال ارسالی را به وسیله فرستنده پس می فرستد پس از عبور آن از خط یا وسیله
bull U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
bulls U گران کردن قیمت سهام به وسیله پیش خرید کردن انها
ejection U خارج کردن وسیله یا نیروها بخارج پرتاب کردن یا کشیدن
calibrating U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrates U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated U تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
anneal U نرم کردن فلز به وسیله حرارت دادن و سرد کردن اهسته در کوره
built-in U نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
devices U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
device U کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله
tie down U وسیله مهار هواپیما در محوطه پارکینگ وسیله بستن
daisy chain U روش اتصال یک وسیله با یک کابل از یک ماشین یا وسیله به دیگر
fan U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanned U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fans U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
fanning U 1-خنک کردن وسیله با استفاده از وزش هوا. 2-پراکنده کردن مجموعهای از وسایل و مضوعات
disassembly order U دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
add insult to the injury <idiom> U [بیشتر کردن زیان به وسیله تحقیر و مسخره کردن]
persuasive U وادار کننده
impellor U وادار کننده
suasive U وادار کننده
persuadable U وادار کردنی
inducible U وادار کردنی
persuasible U وادار کردنی
impeller U وادار کننده
transom U وادار افقی
he was made to go U وادار به رفتن شد
prompter U وادار کننده
prompters U وادار کننده
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1whatever vehicle you drive all its handling characteristics are affected by the load you carry including passengers
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com